تاریخچه زمین کروی

چگونه بشر به کروی بودن زمین پی برد ؟

 *آیا زمین مسطح است ؟
در زمان های بسیار قدیم همه تصور می کردند که زمین مسطح است، زیرا آن را مسطح می دیدند. برخی از مردمان گذشته گمان می کردند که زمین تا بی نهایت گسترده شده است. آنان تصور می کردند که زمین توده ای بسیار پهناور و مسطح است که از آب و خشکی تشکیل شده است و بی نهایت است.
اما اگر زمین چنین باشد خورشید چگونه خواهد بود ؟!…

خورشید هر بامداد از مشرق طلوع می کند و راهی را در آسمان می پیماید و شامگاه در مغرب غروب می کند، صبح روز بعد باز هم از مشرق طلوع می کند. در روزگاران باستان برخی از پیشینیان می کوشیدند تا این پدیده را توضیح دهند آنان معتقد بودند که هر بامداد خورشیدی تازه ساخته می شود و از مشرق طلوع می کند و پس از غروب نابود می شود. برخی دیگر معتقد بودند که خورشید در اقیانوس مغرب فرو می رود به هنگام شب در قایقی می نشیند و پاروزنان خود را به مشرق می رساند، بامداد روز دیگر آماده است تا باز هم طلوع کند. برخی دیگر تصور می کردند که خورشید ارابه‎ی آتشین زرّینی است که اسب های جادویی بالدار آن را می کشند، هر بامداد خدای خورشید در مشرق بر ارابه می شود، با اسب هایش در هوا بالا می رود و به هنگام ظهر به قله آسمان می رسد، از آن پس پایین می آید و شب هنگام در مغرب به زمین می رسد. در شب که ارابه‎ی آتشین زرّین نوری ندارد خدای خورشید به مشرق باز می گردد.

*
فرضیه جدید شکل زمین
نخستین مردمانی که درباره مسائل مربوط به مسطح بودن زمین اندیشیدند ، یونانیان باستان بودند که در حدود ۲۵۰۰ سال پیش در غرب سرزمین ترکیه امروزی زندگی می کردند ، یکی از آنان شخصی به نام «اَنَکسیمَندِروس» بود. او افسانه های مربوط به خدایان خورشید، و ارّابه های آتشین و اسب های بالدار را باور نمی کرد. در عوض به آسمان شب نگاه می کرد و از خود می پرسید که واقعاً چه می بیند.

در یکی از شب ها که آسمان ابری نبود به ستارگان خیره شد در سراسر شب به نظرش رسید که ستارگان در آسمان حرکت می کنند، اما یک ستاره بود که حرکت نمی کرد و آن ستاره قطبی بود این ستاره سراسر شب در جای خود در آسمان شمالی می ماند و هر شب در همان جا بود . ستارگان نزدیک آن دایره هایی به دورش می پیمودند. ستارگان نزدیک تر دایره هایی کوچکتر و ستارگان دورتر دایره هایی بزرگ تر می پیمودند.
مهم ترین چیزی که در آسمان شب توجه اَنَکسیمَندِروس را به خود جلب می کرد این بود که حرکت ستارگان از نظم معینی پیروی می کند. حرکت ستارگان مانند مهاجرت گروهی از زنبوران نبود که هر زنبور راه خود را می پیماید، ستارگان با هم حرکت می کردند.
اَنَکسیمَندِروس نظر داد که آسمان گوی تو خالیِ بزرگ یا به شکل کره است. کره آسمان به دور خطی نامرئی به نام محور می چرخد. یک سر این محور از جایی می گذرد که ستاره قطبی در آن است، سرِ دیگر این محور در طرف دیگر کره است که نمی توان آن را دید.
کره آسمان هر روز یک دور می چرخد. ستارگان همگی به آسمان چسبیده اند و با آن می چرخند، به همین سبب است که حرکت آنها پیوسته منظم است. خورشید و ماه به آسمان چسبیده اند و به همین سبب است که طلوع و غروب می کنند. حتی اگر آسمان به صورت کره باشد، باز هم ممکن است زمین مسطح باشد. اَنَکسیمَندِروس تصور می کرد که زمین تخته سنگی است مسطح، در مرکز کره آسمان و هر سو آن قدر گسترده شده است که به کره آسمان می رسد.
هنگامی که کره آسمان می چرخد خورشید از مشرق طلوع می کند، آسمان را می پیماید و در مغرب غروب می کند، آسمان چرخان، خورشید را نیز با خود می برد، هم چنان که آسمان به چرخش خود ادامه می دهد، خورشید به پایین برده می شود.
وقتی که خورشید در پایین کره و در پشت تخته سنگِ زمین می درخشد، شب است . آسمان به چرخش خود ادامه می دهد و خورشید را به مشرق می برد. به همین سبب است که خورشید باز هم از مشرق طلوع می کند و بار دیگر روز آغاز می شود. ماه و ستارگان نیز به همین شیوه حرکت می کنند. عقیده اَنَکسیمَندِروس خیلی بیش تر از عقیده های متفکّران پیش از او قابل قبول بود . خورشید هر شب نابود نمی شد و لازم هم نبود که از مغرب تا مشرق پارو بزند. با این همه، اَنَکسیمَندِروس از اعتقاد خود راضی نبود و به تفکّر ادامه داد.

 * افکارهای پراکنده
شاید زمین قرصی مسطح باشد که، گرچه بسیار بزرگ است، کوچکتر از کره آسمان است. اگر این موضوع حقیقت داشته باشند، خورشید و ماه و ستارگان از لبه زمین خیلی دورند و کسی نمی تواند به آنها برسد، یا حتی به آنها نزدیک شود.

امّا اگر زمین قرص مسطحی در مرکز کره آسمان باشد و آسمان از لبه آن بسیار دور باشد، چرا کسی نمی تواند به لبه زمین برسد ؟
شاید به این سبب باشد که بخش خشکی زمین در وسط قرص مسطح است و دور تا دور آن را آب فراگرفته است و اگر کسی راهی دراز بپیماید ، همیشه به اقیانوس می رسد . در این صورت، اقیانوس تا انتهای زمین ادامه دارد .
مردمان، در روزگاران باستان، چندان در اقیانوس پیش نمی رفتند که خشکی در دیدرسِ آنها نباشد. شاید به همین سبب بود که کسی هرگز به انتهای زمین نمی رسید.

امّا در این صورت ، چرا آب اقیانوس از انتهای زمین نمی ریزد ؟
شاید انتهای زمین لبه دار است و آب را در خود نگه می دارد . شاید هم زمین تخته سنگی کاملآً مسطح نیست، بلکه به صورت جامی تو خالی است.
با این حال ، چرا کلّ زمین سقوط نمی کند ؟
اگر آسمان را کره ای بزرگ در نظر بگیریم ، مسئله طلوع و غروب خورشید را می توانیم توضیح دهیم، ولی موضوع مسطح بودن زمین هنوز هم دشواری هایی به وجود می آورد.
امّا اگر زمین مسطح نباشد ، چه شکل دیگری می تواند داشته باشد ؟

* زمین به شکل کرۀ تو خالی
خورشید همیشه دایره ای روشن است ، ولی ماه این طور نیست. ماه گاهی دایره ای روشن است، گاهی نیم دایره، گاهی نه دایره کامل است و نه نیم دایره. گاهی فقط منحنیِ روشنی است که آن را هلال می نامیم. هنگامی که ماه در یک سوی زمین و خورشید در سوی دیگر آن است، ماه همیشه دایره کامل است. خورشید از آن سوی زمین بر ماه می تابد و همه قرص ماه را روشن می کند.

وقتی که ماه و خورشید هر دو در یک سوی زمین هستند، ماه را نمی توان دید. در این زمان، خورشید آن طرف ماه را، که رو به زمین نیست، روشن می کند. طرف دیگرِ آن، که رو به زمین است، پشت به خورشید است و تاریک به نظر می رسد.
اَنَکسیمَندِروس با هندسی در نظر گرفتن اشکال ماه و خورشید متوجه شد که سه جسم در آسمان وجود دارند که دارای شکلی مخصوصند. این سه جسم عبارت بودند از خورشید، ماه و خودِ آسمان. این هر سه جسم نیز به شکل کره بودند. لزومی ندارد که این نتیجه گیری درست باشد. شاید قواعدی که برای آسمان و زمین است با هم متفاوت باشند.
تنها به این سبب که آسمان و چند جسمی که در آن است گِردند، نمی شود نتیجه گرفت که زمین هم باید گِرد باشد .
با این همه، خورشید داغ و افروخته است و زمین این طور نیست. ماه در آسمان حرکت می کند، امّا به نظر می رسد که زمین در آسمان حرکتی نداشته باشد. آسمان خود پر از ستاره است ، امّا زمین ستاره ندارد.
مردمان در قدیم با سفر کردن به قسمت های مختلف زمین دریافتند که ستارگان از قسمت های مختلف زمین یکسان دیده نمی شوند. بنابراین، زمین نمی توانست مسطح باشد. ستارگان به سبب چرخش آسمان، پیوسته در افق شرقی ظاهر می شوند و در افق غربی ناپدید می شوند. سفر کردن به مشرق یا مغرب این وضع را تغییر نمی دهد. اگر آسمان از چرخش باز می ایستاد، ممکن بود بتوانیم بگوییم که ستارگان در مشرق و مغرب پدیدار و ناپدید می شوند یا نه. امّا آسمان هرگز،حتی برای یک لحظه، از چرخش نمی ایستد وچنین انتظاری بیهوده است .
اگر فرض کنیم در ساحل نشسته ایم و سطح زمین به صورت منحنی باشد و کشتی‎ای روی آب شناور باشد، در این صورت، وقتی کشتی انحنای زمین را می پیماید و به تدریج به پشت منحنی ناپدید می شود، آشکاراست که نخست بخش پاینی کشتی ناپدید می شود.
کشتیها همان طور که ستارگان نزدیک افق پنهان می شوند. بر اثر انحنای زمین پنهان می شوند.
امّا در این دو مورد یک تفاوت اساسی وجود دارد. ستارگان، تنها وقتی که به شمال و جنوب سفر می کنیم، در پشت انحنایِ زمین، پنهان می شوند. در جهت های دیگر، کشتیها به هر سو که بروند، خواه به سوی شمال، جنوب، مشرق، مغرب یا هر جهت دیگر، نخست بخش پایینیِ آنها ناپدید می شود .
از این گذشته همیشه به نظر می رسد که کشتیها تقریباً به یک نسبت ناپدید می شوند. اگر کشتیها سه کیلومتر از ساحل دور شوند، مقدار معینی از بدنه آنها ناپدید می شود و این ارتباطی به جهت دور شدنِ کشتی ندارد.
چنین به نظر می رسد که زمین از هر سو دارای انحناست، و میزان انحنایِ آن در هر سو یکسان است .
تنها شکلی که میزان انحنایِ آن در هر سو یکسان است، کره است.
امّا، هنوز هم این پرسش وجود دارد که چرا وقتی که بر روی زمین حرکت می کنیم از آن نمی افتیم ؟!

* زمین گرد است
سرانجام ، در حدود ۴۵۰ سال پیش از میلاد مسیح، یعنی نزدیک به ۱۱۰۰ سال پیش از هجرت پیامبر اسلام، دانش پژوهی یونانی به نام « فیلو لائوس » که در جنوب ایتالیا می زیست، پذیرفت که زمین به شکل کره است. او دلایل را کنار هم گذاشت، تغییر ستارگان، ناپدید شدن کشتی هایی که از ساحل دریا دور می شوند، و سایه زمین به هنگام ماه گرفتگی، همه او را به یک نتیجه گیری رساندند؛ زمین کره ای است که در مرکز کره ای بزرگتر ، یعنی کره آسمان، قرار دارد .

فیلولائوس (Philolaus) ، اختر شناس و ریاضیدان و فیلسوف یونانی، در قرن پنجم پیش از میلاد می زیست. فقط بخشی از نوشته های او در دست است. وی عقیده داشت که جهان کروی و محدود است. در مرکز حقیقی جهان، آتشی مرکزی قرار دارد که زمین، ماه، خورشید، سیارات و ستارگان به دورِ آن می گردند.
او نه تنها مرکز بودن زمین را رد کرد، بلکه عقیده داشت که زمین سیاره ای مانند سیاره های دیگر است و بر گرد مرکز عالم و شاید بر گردِ محورِ خود می چرخد.
ارسطو (Aristotle) ، حیات ۳۲۲ تا ۳۸۴ پیش از میلاد، در کتاب های فارسی نامش را ارسطو طالیس و اَرسطالیس نیز نوشته اند، این فیلسوف یونانی شاگرد افلاطون و معلم اسکندر کبیر بود، که به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان جهان به شمار آمده و به معلم اوّل شهرت یافته است. او عقیده داشت که زمین به شکل کره است، و هر چیز، حتی هوا و آب اقیانوسها، به طرف مرکز آن کشیده می شوند.
در اوایل سال ۱۹۶۱ میلادی (۱۳۴۰ شمسی)، اولین فضانوردان به مدار دور زمین فرستاده شدند. آنان مسیری بس دراز در فضا پیمودند و از زمین دورتر و دورتر شدند. بیستم ژوئیه ۱۹۶۹ میلادی (۲۹ تیر ماه ۱۳۴۸ شمسی) انسان در ماه قدم گذاشت .
فضانوردانی که به ماه رفتند از دور به زمین نگاه کردند و آن را مانند اجسام دیگر آسمان یافتند. دیدند که زمین گرد است. عکسهایی که از فضای دور دست از زمین برداشته بودند به همه مردم زمین نشان داد که سیاره ای که بر آن زندگی می کنند گرد است و به شکل کره.
زمین گرد است و دانش پژوهانِ یونانِ باستان، که نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش، با مشاهده ستارگان و کشتی ها و ماه گرفتگی ها، زمین را گرد می پنداشتند راست می گفته اند .

* اندازه گیری قطر زمین و کشف قاره ها

چندین هزار سال پیش، خیلی قبل تر از سفر فضانوردان به ماه، اِراتوستِن چنین می اندیشد: اگر زمین به شکل کره است، نور خورشید باید با زاویه های متفاوت بر بخشهای گوناگون آن بتابد. فرض می کنیم در جایی که هستیم، در یک زمان معین، خورشید درست بالای سرمان باشد، به طوری که آفتاب مستقیم از بالا به پایین بتابد. امّا چون زمین به شکل کره است، نور خورشید، در آن زمان به نقطه ای که صدها کیلومتر دورتر از ماست، بر اثر انحنای زمین، اندکی مایل می تابد. هرچه نقطه از ما دورتر باشد، نورِ خورشید مایل تر به آن می تابد. میزانِ مایل بودنِ تابش نور خورشید را از روی سایه آن می توان اندازه گیری کرد.
اگر زمین به صورت کره ای بسیار بزرگ باشد، سطح آن، میان دو نقطه که ۸۰۰ کیلومتر از هم فاصله دارند، انحنای کمی دارد .
بنابراین ، جهت تابش نور خورشید بر این میله اندکی مایل است و این میله سایه ای بسیار کوتاه خواهد داشت. اگر کره زمین کوچک باشد، سطح آن میان دو نقطه که ۸۰۰ کیلومتر از هم فاصله دارند، انحنای بزرگی خواهد داشت و سایه میله درازتر خواهد بود.
از روی تفاوت سایه ها در دو نقطه متفاوت زمین، که فاصله میان آنها معلوم باشد، و به کمک هندسه، اندازه کره زمین را می توان حساب کرد.
اِراتوستِن دستور داد تا در ظهرِ روز اوّلِ تابستان، که بلندترین روزِ سال است، میله ای چوبی در شهر سوئنِد در زمین فرو کنند. وی خود در شهر اسکندریه، در شمال مصر می زیست. او در ازای سایه میله چوبی را که در زمین فرو کرده بود فاصله ها را می دانست. او فاصله میان سوئند و اسکندریه را نیز می دانست.
اِراتوستِن با به دست آوردنِ این آگاهی ها به محاسبه اندازه محیط دور زمین پرداخت . محیط زمین ۴۰۰۰۰ کیلومتر و قطر آن ۱۳۰۰۰ کیلومتر بود.

دلائل کروی بودن زمین

براي اثبات کروي بودن زمين،دلايل زيادي ارائه شده است که پاره اي از آن ها عبارتند از:

۱- عکس ها و تصاويري که به وسيله موشک ها، اقمار مصنوعي و سفاين مصنوعي گرفته شده، کرويت آن را بخوبي نشان مي دهد.

۲-کليه سيارات کروي شکل مي باشندو زمين نيز يکي از سيارات است.

۳-در موقع خسوف که زمين بين ماه و خورشيد قرار مي گيرد، سايه زمين بر روي ماه ، تصويري کروي دارد.

۴-اگر زمين مسطح مي بود، موقعي که کشتي به سمت ساحل مي آمد، کليه قسمت هاي آن همزمان قابل رؤيت بود ولي رؤيت قسمت هاي مختلف کشتي و نيز ناپديد شدن تدريجي آن به هنگام دور شدن کشتي از ساحل به علت کرويت زمين است.

۵-در روي سطح اجسام کروي از هر نقطه که به خط مستقيم حرکت کنيم، پس از مدتي دوباره به همان نقطه خواهيم رسيد، ماژلان مسافرت تاريخي خود را از مصب رودخانه «گوادالکوئيوير» در غرب اسپانيا آغاز کردو در۲۷ نوامبر ۱۵۲۰ از جنوب آمريکاي گذشت و وترد اقيانوس آرام شد و با بهره گيري از سرعت هاي جريان هاي دريايي در سال ۱۵۲۱ به جزيره ماريان در فيليپين رسيد. ماژلان در فيليپين کشته مي شود ولي همراهان او به کمک «سباستين دوکانو» راه را ادلمه مي دهندو سرانجام در سال ۱۵۲۲ به اسپانيا باز مي گردند.

۶-با تغيير افق توسط ناظر، تعداد ستارگاني که رؤيت مي شوند، تغيير مي کند اين تغيير فقط در اشکال کروي امکان پذير است.

۷-طلوع و غروب خورشيد در نقاط شرقي زمين زودتر از نقاط غربي آن است. اگر زمين کروي نبود مي بايد در يک لحظه تمام سطح روشن و در يک لحظه تاريک مي شد.

۸-تغيير ديد ناظر بر حسب تغيير ارتفاع : هر چه ارتفاع زيادتر شود شعاع ديد افزايش مي يابد، مسافت ديد افق بر حسب ارتفاع نقطه ديد، بتدريج افزايش مي يابد. ذکر اين نکته ضروري است که در آغاز به علت پايين بودن افق با ازدياد ارتفاع مسافت ديد افق به سرعت افزايش مي يابد، ولي بتدريج با افزليش ارتفاع از سرعت افزايش افق کاسته مي شود. به عنوان مثال، مسافت ديد افق در مسافت ۱ متري حدود ۵/۳  کيلومتر در ارتفاع ۱۰۰۰ متري ، ۱۱۳ کيلومتر و در۱۰۰۰۰ متري حدود ۳۵۶ کيلومتر است. به عبارت ديگر اختلاف ديد در ۱۰۰۰ متر دوم ۱۹ کيلومتر است.

۹-آزمايش بدفوردلول : اگر در يک تنگه که سطح اب کاملا آرام است سه ميله در يک امتداد و به فاصله تقريبي ۱۶۰۹ متر از يکديگر نصب شود و بعد با دوربين نقشه برداري به آن نگاه شود، نشاهده مي شود که راس ميله ها در يک امتداد نبوده و ميله دوم به اندازه  ۱۵ /۲۰  سانتيمتر بالاتر از راس دو مياه ديگر است. اين اختلاف ارتفاع به علت آن است که سطح مورد آزمايش کروي است. مسلما با توجه به اين اختلاف ارتفاع مي توانيم شعاع و ابعاد زمين را محاسبه کنيم.

برای مطالعه سایر مقاله های نجومی روی شکل زیر کلیک کنید

عکس های طبیعت, طبیعت خوانسار , شکوفه های بهاری  , گلستان کوه ,دانلود آلبوم های کامل بهترین و زیباترین عکس ها ,آلبوم هائی با صدها عکس کیفیت بالا ,  در هیچ کجای اینترنت این عکسها را پیدا نمیکنید , عکس هابدون استفاده از تکنیک های فتوشاپ تهیه شده , کاملا طبیعی 

برای دانلود مجموعه کامل آلبوم ها روی عکس زیر کلیک کنید

برای آموزش کامل و حرفه ای گوگل مپ روی شکل زیر کلیک کنید

همه چیز در مورد گوگل مپ

برای مطالعه مقاله های روانشناسی اینجا  را کلیک کنید .

۱) هر گونه اظهار نظر را در فرم اظهار نظر کاربران وارد کنید .
۲) نظرات بعد از تایید مدیریت نشان داده می شود .
۳) با انتقادات و پیشنهادات سازنده خود ما را هرچه بیشتر  همراهی کنید . مدیریت از انتقادات و پیشنهادات سازنده شما استقبال می کند .

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.